امروز سوم محرم

امروز سوم محرم، سالروز ورود سپاه «عمربن سعد» به کربلا است. پس از آن‌که «حر بن یزید ریاحی»، امام حسین(ع) و یارانش را در کربلا محاصره کرد، عبیدالله بن زیاد فرماندهی سپاه یزید را بر عهده «عمربن سعد» گذاشت، عمر بن سعد در سوم محرم، با شش هزار نفر نیروی جنگی به کربلا آمد.

در این روز امام حسین(ع) نامه‌ای به اهل کوفه نوشت و در ضمن آن، به یادآوری نامه‌ها و دعوت‌های پی‌درپی آنان پرداخت و از آن‌ها خواست که بر بیعت و پیمان خود ثابت باشند و آن حضرت را یاری کنند؛ ولی مأموران عبیدالله، «قیس بن مسهر صیداوی» را که حامل نامه امام حسین بود، در بین راه دستگیر و او را به شهادت رساندند.

در این روز «عمر بن سعد» مردی بنام «کثیر بن عبدالله »، که مرد گستاخی بود را نزد امام(ع) فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. «کثیر بن عبدالله» به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم. ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلا چنین قصدی نداریم.

هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، «ابوثمامه صیداوی» (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد)، نزد امام حسین(ع) بود. همین که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می‌آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین(ع). گفت: هرگز چنین نمی‌کنم.

ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‌کاری هستی و من نمی‌گذارم بر امام وارد شوی او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن‌سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‌ای؟ حضرت در جواب فرمود: «مردم کوفه مرا دعوت کرده‌اند و پیمان بسته‌اند، به سوی کوفه می‌روم و اگر خوش ندارید بازمی‌گردم... .»

امام حسین(ع) قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‌شد، را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آن‌ها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز میهمان کنند.

آری چنین است که امام(ع) با کاروان اهل بیت‌اش به سرزمین کربلا قدم می‌نهد و این چنین مورد استقبال مردم بی وفای کوفه قرار می‌گیرد. «یا لیتنا کنا معک یا ابی عبدالله الحسین».

«
قیس بن مسهر» نیز در این روز به شهادت رسید. وی فرزند «خالد بن جندب» پسر «منقذ بن عمرو» از قبیله «صیدا» بود که همان بنی اسد است.

قیس مردی شجاع، شریف و خالص در محبت به اهلبیت(ع) بوده است

متن نامه امام حسین علیه السلام به اهل کوفه این گونه بود: «از حسین بن علی به برادران مومن و مسلمانش، سلام علیکم، پس من شکر خدا میگویم، همان معبودی که هیچ خدایی جز او نیست. اما بعد؛ نامه مسلم به من رسید که در آن مرا از حسن نظر شما خبردار ساخته بود و این که همگی بر یاری ما و طلب حق ما اجتماع کردهاید. پس از خداوند متعال میخواهم که برای ما خوبی بخواند و به شما پاداشی نیکو عنایت فرماید. از مکه روز سه شنبه هشتم ذیحجه ، روز ترویه به سوی شما حرکت کردهام، پس هنگامی که فرستادهام به شما رسید، همگی به او در کارها مراجعه و در این امر تلاش کنید. پس من در همین روزها به سوی شما ان‌شاءالله میآیم. سلام و رحمت خدا و برکاتش بر شما باد

پس از شهادت قیس، عدهای آماده پیوستن به امام شدند. طبری گوید: هنگامی که امام حسین علیه السلام به «عذیب الهجانات» رسیده بود و حر مانع راه امام شده بود، چهار نفر به راهبری «طرماح بن عدی طائی» و در همجواری «نافع مرادی» به امام حسین علیهالسلام ملحق شدند. پس از آن امام حسین علیه السلام از مردم و فرستاده خود پرسید. آن‌ها هم وضع مردم را به اطلاع امام رسانیدند و سپس پرسیدند: منظورتان از فرستاده کیست؟ آن حضرت فرمود: «قیس»، «مجمع عائذی» گزارش داد: حصین او را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد.

ابن زیاد او را امر کرد که شما و پدرتان را لعنت کن. اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت کرد، و ما را به یاری شما فراخواند و خبر داد که شما در راه هستید. ابن زیاد پس آن دستور را داد که او را از بالای دارالاماره به پایین پرتاب کنند. اشک در چشمان امام حسین علیه السلام حلقه زد و فرمود: «فَمنهم مَن قَضی نَحبَهُ مَن ینتظر»ُ. پس برخی از آن‌ها جان دادند و بعضی از آنها هنوز در انتظارند، خداوندا، بهشت را برای ما و آنها منزل قرار ده و ما و آن‌ها را مستحق رحمتت فرما و ما را به آن چه دوست داری، نائل فرما.


با شنیدن خبر شهادت قیس، امام حسین بی‌اختیار اشک ریخت و فرمود: « منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلاً »

آری چنین است که امام مهربانی‌ها و سید و سالار جوانان بهشت یاران با وفایش را در راه رسیدن به سرزمین داغدار کربلا از دست می‌دهد و با اندک یاران و خاندان پاکش در معرکه‌ نا برابر عاشورا در برابر باطل قرار می‌گیرد و تا آخرین قطره خون‌ خود را فدای پاسداشت از دین جدک رسول الله می‌کند